loading...
چونه بی چونه
به چونه بی چونه خوش اومدید



اين وبسايت هيچ گونه وابستگي سياسي ندارد و صرفاً پرتال تفریحی و سرگرمی  است و


کاملا از قانون اسلامی  ایران پیروی می کند.

علیرضا بازدید : 224 پنجشنبه 06 مهر 1391 نظرات (7)

سلام دوستای خوبم

جطورین؟؟؟ چه خبر؟؟ چیکار میکنین؟عینک

به پاتوق خودتون خوش اومدید

امیدوارم که موفق باشید و از این سایت لذت تمام رو ببرید.

توجه داشته باشید: شما می تونید با عضویت تو سایت و ارسال مطلب برای سایت تبلیغات خودتون رو به طور رایگان به نمایش بگذارید.(برای اطلاعات بیشتر کلیک کنید)

همچنین شما می تونید با استفاده از تبادل لینک هوشمند با ما تبادل لینک انجام دهید.

 

علیرضا بازدید : 317 چهارشنبه 12 مهر 1391 نظرات (1)

داستان خویشاوند الاغ

روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد,
شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟
ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!

داستان دم خروس

یک روز شخصی خروس ملا را دزدید و در کیسه اش گذاشت,
ملا که دزد را دیده بود او را تعقیب نمود و به او گفت:خروسم را بده! دزد گفت: من خروس ترا ندیده ام,
ملا دفعتا دم خروس را دید که از کیسه بیرون زده بود به همین جهت به دزد گفت درست است که تو راست می گویی ولی این دم خروس که از کیسه بیرون آمده است چیز دیگری می گوید.

داستان خروس شدن ملا

یک روز ملا به گرمابه رفته بود تعدادی جوان که در آنجا بودند تصمیم گرفتند سر بسر او بگذارند به همین جهت هر کدام تخم مرغی با اورده بودند و رو به ملا کردند و گفتند: ما هر کدام قدقد می کنیم و یک تخم می گذاریم اگر کسی نتوانست باید مخارج حمام دیگران را بپردازد!
ملا ناگهان شروع کرد به قوقولی قوقو! جوانان با تعجب از او پرسیدند ملا این چه صدایی است بنا بود مرغ شوی!
ملا گفت : این همه مرغ یک خروس هم لازم دارند!

ادامه مطلب

علیرضا بازدید : 200 چهارشنبه 12 مهر 1391 نظرات (2)

شاگرد زیرک و استاد(داستان باحال)

استاد دانشگاه با این سوال شاگردانش را به یک چالش ذهنی کشاند:آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟

شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:”بله او خلق کرد”

استاد پرسید: “آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟”

شاگرد پاسخ داد: “بله, آقا”

استاد گفت: “اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر صفات ماست , خدا نیز شیطان است!”

شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.

ادامه مطلب

علیرضا بازدید : 167 سه شنبه 11 مهر 1391 نظرات (0)

فقط غروب جمعه نیست که دلگیر است ، کافیست "دلت" ، "گیر" باشد .

....................................................

در دیاری که تو آنجا باشی ، بودنت آنجا کافیست / آرزوهای دیگر ، اوج بی انصافیست .

....................................................

در دسترس بودنت دیگر برایم ارزشی ندارد ، اکنون نه مشترک هستی نه مورد نظر !

....................................................

امشب کم توقع شده ام ، آرزویم کوچک و کم حرف است ، هیچ نمیخواهم جز "تو" .

....................................................

آنقدر دلتنگتم که حتی ابلیس بر وسعت این دلتنگی سجده می کند .

ادامه مطلب

منبع: اس ام اس های عاشقانه

علیرضا بازدید : 148 سه شنبه 11 مهر 1391 نظرات (0)

مشترك محترم !!!

با سلام

لطفا گوشی خود را خاموش كنید.....!!

چون می خوایم مخابرات را بشوریم...mail

....................................................

فیلم “ورود آقایان ممنوع” در شهر خنگول اینا اکران شد

%۱۰۰ تماشاچیان زن بودن !

......................................................

مردها مثل الکل هستند دیر بجنبی همه شان می پرند !

ستاد یادآوری فرصت ها به بانوان !

......................................................

حیف نون میره کربلا بهش میگن سر قبر مختار هم رفتی ؟ کجا بود ؟!

میگه آره ، قطعه هنرمندا !

.....................................................

شاعری فرموده است :

مزن زن را ولی چون بر ستیزد ! چنانش زن که هرگز بر نخیزد !

ادامه مطلب

 

علیرضا بازدید : 132 دوشنبه 10 مهر 1391 نظرات (0)

سرعت پایین اینترنت اعصاب معصاب برامون نذاشته ،  زنگ زدم به این خدمات اینترنتی خانومه گوشیو برداشته با خونسردی تمام می گه: سلام ... هستم می تونم کمکتون کنم؟!!! با عصبانیت گفتم: پــ نــ پــ تو مشکل داری و من می تونم کمکتون کنم.mail

گوشیمو سایلنت کردم، رو میز میلرزه ...میگه :داره زنگ میخوره ؟!؟! پــ نــ پــ خربزه خورده فکر اینجاشو نکرده !!!mail

یارو با سگش داشت قدم میزد
 دختره رسیده میگه اخی چه نازه، گازم میگره؟!
گفتم پـَـ نـَـ پـَـ فقط ترمز میگیره
mail

دارم میرم تو بانک مامور جلوی در میپرسه: کار بانکی دارید؟
پــ نــ پــ اومدم سرقت مسلحانه، قبلاً هماهنگ شده، تو فقط حواست باشه کس دیگه ای تو نیاد !mail

از قالی شویی قالی رو با وانت آوردن، یارو وانتیه زل زده بهم نگاه میکنه میگه: بیارمش توی خونه؟

پــ نــ پــ من تا کمر خم میشم بذارش روم، خودتم سوار شو ، ببرمت تو کوچه یه دور بگردونمت دلت باز شهmail

ادامه مطلب

 
علیرضا بازدید : 131 یکشنبه 09 مهر 1391 نظرات (0)

رفتم عطاری یارو میپرسه دارو گیاهی میخواستید؟ میگم پَــ نَــ پَــ اومدم جراحی باز قلب انجام بدم

دم عابر بانک وایستادیم صف!! یارو اومده میگه صفه؟ میگم پَــ نَــ پَــ ما نخود فرنگی هستیم کاشتنمون اینجا سبز بشیم!!

به رفیقم میگم شارژ سوزنی داری؟ میگه میخوای موبایلتو شارژ کنی؟ میگم  پَــ نَــ پَــ میخوام دکمه لباسمو بدوزم!

پایانامم تموم شده به استادمون میگم پایانامم تموم شده! میگه میخوای دفاع کنی؟ میگم پَــ نَــ پَــ میخوام حمله کنم!

ماشینمو بردم واسه تعویض روغن طرف میگه واسکازین بریزم؟ پَــ نَــ پَــ روغن سرخ کردنی خریدم تو صندوق عقبه برو بیار بریز!

پشت دستگاه عابر بانک وایسادم رمزمو زدم طرف پشت سریم میگه آقا اشتباه زدی؟! میگم پَــ نَــ پَــ میخواستی درست بزنم وقتی داشتی نگاه میکردی؟

ادامه مطلب

علیرضا بازدید : 171 شنبه 08 مهر 1391 نظرات (0)

زنی هنگام بیرون آمدن از خانه، سه پیرمرد با ریش های بلند سفید را دید که جلوی در نشسته اند.
زن گفت: هر چه فکر می کنم شما را نمی شناسم؛ اما باید گرسنه باشید. لطفا” بیاید تو و چیزی بخورید.
آنها پرسیدند: آیا همسرت در خانه است؟
زن گفت: نه .
آنها گفتند: پس ما نمی توانیم بیاییم.
غروب، وقتی مرد به خانه آمد، زنش برای او تعریف کرد که چه اتفاقی افتاده است.
مرد گفت: برو به آنها بگو من خانه هستم و دعوتشان کن.
زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد.
اما آنها گفتند: ما نمی توانیم باهمدیگر وارد خانه بشویم.
زن پرسید: چرا؟
یکی از پیرمردها در حالی که به دوست دیگرش اشاره می کرد، گفت: اسم این ثروت است و سپس به پیرمرد دیگر رو کرد و گفت: این یکی موفقیت و اسم من هم عشق. برو به همسرت بگو که فقط یکی از ما را برای حضور در خانه انتخاب کند.

ادامه مطلب
 

علیرضا بازدید : 128 شنبه 08 مهر 1391 نظرات (0)

دختری به کوروش کبیر گفت:من عاشقت هستم....

 کوروش گفت:لیاقت شما برادرم است که از من

 زیباتر است و پشت سره شما ایستاده،دخترک

برگشت و دید کسی‌ نیست. کوروش گفت:اگر عاشق

 بودی پشت سرت را نگاه نمی‌کردی

 

علیرضا بازدید : 173 شنبه 08 مهر 1391 نظرات (0)

شبی از شب ها، شاگردی در حال عبادت و تضرع وگریه و زاری بود.!!!!!
در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند !
استاد پرسید : برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟؟؟
شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطف خداوند!
استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ میدهی؟
شاگرد گفت : با کمال میل؛ استاد.
استاد گفت : اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟


ادامه مطلب

علیرضا بازدید : 138 شنبه 08 مهر 1391 نظرات (0)

 

پسر جواني كه معلم بود با دختري كه آرزويش را داشت ازدواج کرد، آن دختر هم معلم بود. آنها صاحب بچه شدند، با وجود طفل شادي و خوشحالي شان به اوج رسيد. اما خيلي زود احساس خستگي شديدي به آنها دست داد، زيرا رعايت سرپرستي نوزاد با شغل و مدرسه ي مادر ناسازگار بود. گاهي اوقات مريض مي شد و پدر و مادر مجبور بودند كه از كار بمانند، يا اين كه سرپرستي نوزاد را به بعضي خويشان يا دوستان بسپارند. پدر فكر كرد مادر بچه از كار دست بكشد، اما شرايط اقتصادي باعث شد از اين فكر صرف نظر كنند.
با پيدار شدن آثار حاملگي در زن، هر دو غافلگير و ناراحت شدند، از داشتن يك فرزند به تنگ آمده بودند، چگونه مي توانستند دو فرزند داشته باشند. سريع به پزشك مراجعه كردند تا آنها را در رهايي از شر جنين كمك کند. اما پزشك از اقدام به سقط جنين سر باز زد، در مقابل فشار آن ها توصيه كرد كه زن بدود و برخي سختي ها و خستگي هاي بدني را انجام دهد تا عمليات سقط انجام بگیرد.

ادامه مطلب

 

علیرضا بازدید : 116 شنبه 08 مهر 1391 نظرات (0)

بار اولی بود که رفته بودم تو دفتر مدیر کارخونمون٬ پیش خودم می گفتم اینجا حتما توالتش از توالت های کارگری کارخونه تمیزتره. بد نیست تا اینجا که اومدم یه حالی هم به مستراح جناب مدیر بدم. بعد از اینکه آقای مدیر کارش را به من گفت، سریع رفتم سمت توالت.

روی در توالت با خطی خوش نوشته شده بود:

(النظافه من الایمان)

در را باز کردم. روبروم با همان خط نوشته شده بود:

(در را آرام ببندید)

برگشتم درو آروم ببندم٬ دیدم پشت در نوشته:

(هواکش را روشن کنید)

کمی پایین تر نوشته بود:

(در را قفل کنید)

بعد از این جمله بلافاصله یه فلش میرفت به سمت شاسی قفل و دو تا فلش دیگه دور شاسی درب بود که در دو جهت مخالف چرخیده بودند یکی نوشته بود باز و اون یکی نوشته بود بسته. خلاصه در را قفل کردم و رفتم سمت هواکش که نخش را بکشم. درست زیر نخ روی دیوار نوشته بود:

(در دو مرحله و به آرامی بکشید)

بالاخره رفتم سر کار اصلی....... توالت از نوع ایرانی بود. اینقدر حواسم پرت نوشته ها شده بود که برعکس نشستم. دیدم روی دیوار روبرویی نوشته:

(اخوی برعکس نشستی.برگرد درست بشین!)

 

ادامه مطلب

علیرضا بازدید : 119 شنبه 08 مهر 1391 نظرات (0)

بینیش انگار شکسته بود و خون زیادی از روی لبها و چانه هایش به روی زمین می ریخت!

زخم عمیقی قسمتی از صورتش را پوشانده بود. اطراف چشمش حسابی  ورم کرده وخون آلود بود، به سختی می شد مردمک چشمانش را دید!

مرد  سعی کرد صورتش را جلوتر ببرد تا بلکه بهتر بتواند مردمک چشمانش را ببیند!
چند لحظه ای خیره شد؛ احساس کرد چند نفر از رو برو سنگ پرتاب می کنند و شاید باخنده هم حرفی را تکرار می کردند!! بغض گلوی مرد را می فشرد  و خواست تا صورتش را نوازش کند......همینطور که دستانش را به طرف صورت زن می برد.پیش گوشش صدایی  شنید!!!!!!!!!!!

ادامه مطلب

تعداد صفحات : 2

درباره ما
Profile Pic
چونه بی چونه پاتوق دخترا و پسرای گل ایرانه! همه جوونای گل می تونن یه کلی تو این سایت بخندن و کیف کنن! اینجا همه چیز آزاده.... پس لطفا با کفش وارد نشوید. استمال سیگار هم ممنوع. در صورت عدم داشتن جنبه از ورود جدا خودداری نمایید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    شما چقدر این سایت را برای تفریح خود می پسندید؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 25
  • کل نظرات : 13
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 12
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 41
  • بازدید ماه : 41
  • بازدید سال : 2,273
  • بازدید کلی : 18,988